جدول جو
جدول جو

معنی خو کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خو کردن
کندن گیاهان هرزه و خودرو از باغچه و کشت زار
تصویری از خو کردن
تصویر خو کردن
فرهنگ فارسی عمید
خو کردن
انس گرفتن، عادت کردن، خو گرفتن
تصویری از خو کردن
تصویر خو کردن
فرهنگ فارسی عمید
خو کردن
(بُ گِ رِ تَ)
اعتیاد. عادت کردن. تعوﱡد. معتاد شدن. مأنوس شدن. (یادداشت بخط مؤلف). تدرﱡب. (از منتهی الارب). خوگیر شدن:
منم خو کرده بر بوسش چنان چون باز بر مسته
چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته.
رودکی.
بدست شهان بر چو خو کرد باز
شود زآشیان ساختن بی نیاز.
اسدی.
ما بغم خو کرده ایم ای دوست ما را غم فرست
تحفه ای کز غم فرستی نزد ما هر دم فرست.
خاقانی.
توبدین خوبی و پریچهری
خو چرا کرده ای به بدمهری.
نظامی.
ما بگفتار خوشت خو کرده ایم
ما ز شیر حکمت تو خورده ایم.
مولوی.
کریما برزق تو پرورده ایم
به انعام و لطف تو خو کرده ایم.
سعدی (بوستان).
صراط راست که داند در آن جهان رفتن
کسی که خو کند اینجابه راست رفتاری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
خو کردن
(بَ تَ)
وجین کردن. بیرون کردن گیاهان خودرو و هرز از غله زار و غیره. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خو شود:
کنون روز ارجاسب را نو کنیم
بطبع جوان باغ را خو کنیم.
اسدی.
باغ سنت به ابر نو کرده
هر چه خود رسته بود خو کرده.
سنائی
لغت نامه دهخدا
خو کردن
عادت کردن
تصویری از خو کردن
تصویر خو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خو کردن
عادت کردن، خو گرفتن، معتاد شدن، انس گرفتن، مانوس شدن، الفت گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خون کردن
تصویر خون کردن
کنایه از کشتن انسان، قربانی کردن حیوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هو کردن
تصویر هو کردن
سر و صدا راه انداختن، کسی را با جار و جنجال بدنام و بی آبرو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزخو کردن
تصویر بزخو کردن
کمین کردن و منتظر فرصت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو کردن
تصویر رو کردن
توجه کردن، به کسی یا چیزی رو آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
بوییدن، بو کشیدن، استشمام
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
بشخلیدن. بشخولیدن. الصفیر. (تاج المصادر بیهقی). صفیر زدن. سوت زدن. سوت کشیدن. رجوع به بشخلیدن، بشخولیدن و شخول شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوض کردن
تصویر خوض کردن
فرو رفتن در آب، فرو رفتن در فکر ژرف اندیشیدن، ژرف اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هو کردن
تصویر هو کردن
کسی را بد جلوه دادن و مایه آبروریزی او را فراهم ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نو کردن
تصویر نو کردن
تازه کردن جدید ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون کردن
تصویر خون کردن
کشتن انسان یا حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوب کردن
تصویر خوب کردن
معالجه کردن، شفا بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خر کردن
تصویر خر کردن
با تملق او را فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو کردن
تصویر رو کردن
واقع شدن، حادث شدن، ظهور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
استشمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خر کردن
تصویر خر کردن
((خَ. کَ دَ))
فریب دادن، فریفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خون کردن
تصویر خون کردن
((کَ دَ))
قتل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هو کردن
تصویر هو کردن
((هُ. کَ دَ))
مسخره کردن، بی آبرو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
استشمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
Nose
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خم کردن
تصویر خم کردن
Buckle, Flex
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
нюхать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خم کردن
تصویر خم کردن
застегнуть , сгибать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
riechen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خم کردن
تصویر خم کردن
schnallen, biegen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
нюхати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خم کردن
تصویر خم کردن
застібати , згинати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
wąchać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خم کردن
تصویر خم کردن
zapiąć, zginać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
دیکشنری فارسی به چینی